دنبال کننده ها

۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

ا فتا د ن آ فتا ب هنگام كج شدن آسمان


1
قشنگ ترین کار امروزم

گرفتن گلبرگی از گل سرخ

پیچاندنش به دور آواز قناری

سپردنش به دست باد

به امید آنکه هنگام عبور

از کنارتو بگذرد

آن گاه که قناری شروع کردبه پخش عشق

2
به ماه گفتم نمی خواهی بیایی به زمین
ماه گفت:
نه
دلم آشوب می شود از پا گذاشتن روی
خون

3
آنگاه كه

آسمان كج شده بود و آفتاب داشت مي افتاد

 ديدار گندم زار به باد سپرده شده موهايت

هوس

غرق شدن در آبي چشمانت

مرا به شب رساند

آه

اگر

شب با من مهرباني كند

۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

روايت پارسي: آنتولوژي صداي اعتراض قلم

۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

چرا به هركه مي گويم ديوانه ام باور نمي كند؟

-
ماه اسیر شد در دست ابر
کرم شبتاب
تاب نیاورد
صاعقه شد
زد به ابر
ابر دو پاره شد
ماه،
آزاد
۲-
اگر دیوار نبود
پرده پشت پنجره ها
سنگ کم می آمد
برای سنگسار
۳-
تنم هم چون خاکستر
خاکی از پای تا به سر
در دلم اما
آتشی
همچون آتش زیر خاکستر
۴-
ما اشتباه می کنیم
یا
روزگار
وقتی درنیمه شب دی ماه
از خانه بیرون می آییم
به رفتن سیزده بدر

۵-
به عکسم هی نگاه
می کنم
به حالت هی گریه
جوانی
۶-
چرا !؟

چای سبزهم

به آب چوش که می رسد قهوه ای می شود

هم چون برادرش

چرا!؟

چشمان سبزتو

مرا مي برد به كندوي زنبور عسل
چرا!؟

به هرکه می گویم

دیوانه ام

باور نمی کند


۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

حقارت يا افتخار

براي همه آنهايي كه خواسته اند به نوعي و با وسيله اي تحقيرشان كنند (اول بار در كلاس اول دبستان با يك كلاه بوقي و يك خودكار قرمز معلمي چنين تلاشي كرد و من مجبور شدم كلاه بوقي بر سر و لپ هاي قرمز مسير مدرسه تا خانه را طي كنم)
ديشب خواب ديدم
ع.م ناصري را
در راه جلجتا بود
مي خنديد
بي هيچ غم از تاج خاري كه نهاده بودند بر سرش
******

بيچاره آنكه مي پنداشت
بيچاره ترآنكه مي پندارد
آن تاج خار نشانه ي حقارت است

۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

عقرب ها

آي
داغ تر از آش
لبانم را چه سخت مي سوزاني
با سوزني
كه به سكوت نخ شده است
2-

بي تو

عقربه ها

نيش مي زنند به جان من