دنبال کننده ها

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

حراج ذهن 3

1
بر ديوار
خميده تر مي شود
من
در تابش مورب آفتاب
هنگام رفتن
تو
2
به شب
عسل اضافه كردم
چشم تو شد
پ ن:
مي ترسم
اين قند مرا بكشد
بي چشيدن يك قطره از
معجون چشم تو
3
شب تار مرا
يا چشم تو
يا خاك گور
جز اين نيست
هيچ علاج
4
پرنده
از زير نگاه ابر گذشت
ابر گريست
بال پرنده زخمي بود
5
زوزه سگ
يادم انداخت
كه انسانم
چوب را به زمين
انداختم
كلاهم را به هوا
6
در غوغاي غوكان
قو
ترجيح داد
سر به بال
سكوت كند
7
رودخانه
از حركت باز ماند
پرنده جفت مرده
داشت آواز مي خواند
8
نمي دانم چرا
هر شب كه نيستي
ماه هم
مي رود پشت ابر

3 نظرات:

ناشناس گفت...

salam
man omadam
manam nansi ajram

ناشناس گفت...

salam
delet baray man tang nashodeh
manam nansi ajram

مریم گفت...

سلام نمیتونم اون وبلاگ همیشگی وارد بشم .خوبی....