دنبال کننده ها

۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

نيما شاملو اميد سهراب فروغ

نااميد
زبان نيما
انديشه شاملو
نگاه سهراب
را
مي گذارم درون گلدان
گوشه اتاق
با اميد
چراغ را كه روش مي كنم
ذهن ام
پر
مي شود
از
فروغ

5 نظرات:

مریم شیرکوند گفت...

سلام جناب بامداد امید
کماکان زیبا و کوتاه و دلنشین
مرسی

آینا گفت...

سلام. نمی دانستم در بلاگر هم وبلاگ دارید. و اما از شعر "ماه پشت ابر" خیلی لذت بردم.

علي گفت...

راست مي گوييد و چه زيبا كه اگر همه نوميدي ها و تاريكي ها هم رنگ خاك ببينند و مهرباني اش را ، آنچه بر مي آيد اميد است و فروغ كه سبزي با تيك هاي متعدد مترادف است با اميد ، اميد و نيز :

اميد

علي گفت...

درود رفيقم

به سبب همان روزگار ناميمون خبر اسباب كشي تان را به بلاگر تازه امروز شنيدم و دلم دوباره هواي همان نگاشته هاي يكتاتان كرد ...

علي گفت...

فرياد بي صدا مي رفت كه بدل شود به كتاب قديمي قدغن قطع جيبي كه جامانده با كلي غبار بر لبه ي طاقچه ي خاطرات ، ديروز نگاهش كردم دوباره و سه باره ! از شما چه پنهان رفيق كه دلم به حالش سوخت . نفسي از سينه بر آوردم كه غبار زدايم از چهره اش ولي انگار يك نفس را چاره نيست براي اين مهم و نفس ها مي جويد ...
پس از مدت ها بي صدايي ، دوباره فرياد بر آورده ام هر چند بي صدا به اين بهانه :
براي آنها كه مدام طرحي نو در مي اندازند ...
نفس گرمتان كه مترادف است با هم صدايي و لطف را به انتظار نشسته ام با همه شوق تا شايد دوباره اين خانه هماني شود كه بود ، هماني كه بايد باشد ...

شادي توامان با آزادي از آنتان باد.